کد مطلب:106434 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:181

خطبه 049-صفات خداوندی











[صفحه 271]

از خطبه های آن حضرت (ع) است بطنت الوادی: در آن سرزمین داخل شدم. بطنت الامر: باطن آن را دانسته ای. سپاس ذات مقدس باری تعالی را سزاست كه به امور نهفته داناست نشانه های ظاهر و هویدا بر وجود وی دلالت دارند، زیرا این موجودات آفریده اویند. هرگز در برابر دیده بینایمان آشكار نمی شود، چون ذات مقدس او جسم نیست محال است كه با چشم دیده شود و كسی كه او را ندیده منكر شود. شایسته نیست آن كه وجود خداوند را اثبات می كند، به كنه ذاتش پی برد و نمی تواند پی برد! اوست كه در بلندی رتبه بر همه چیز سبقت گرفته، هیچ چیز از او بلندمرتبه تر و هیچ چیز از او به مخلوقاتش نزدیكتر نیست. بنابراین بلندی رتبه، او را از مخلوقات دور نمی سازد و نزدیكی به آفریده ها او را در مكان مساوی آنها قرار نمی دهد. خداوند خردها را بر حد اوصاف خود، آگاهی نداده، در عین حال شناخت ذاتش را به قدر امكان از آنان پوشیده نداشته (یعنی با وجودی كه دسترسی به كنه ذاتش نیست، از آثار و علایمی به الوهیتش اعتراف دارند). بنابراین نشانه های وجود بر موجودیتش گواهند، حتی قلب شخص منكر نیز بدین معنا اعتراف دارد، (هر چند در قلب خدا را منكر باشد عقلش بر این كه خدایی

موجود است حكم می كند) خداوند متعال از گفتار كسانی كه او را به اشیا تشبیه كرده، منكر وجودش شده اند فراتر است. در این خطبه بحثهای پر ارزشی از علم الهی و پاره ای از صفات پروردگار آمده است كه ذیلا به شرح آنها می پردازیم. 1- خداوند امور مخفی را نهفته داشته است. از این عبارت دو معنا فهمیده می شود: الف: خداوند خود از جمله امور پوشیده است، و چون درون امور مخفی از ظاهرشان پنهانتر است از جمله فوق این معنا فهمیده می شود كه خداوند از باطن امور خفیه به حساب می آید، بدین توضیح كه از تمام امور نهان در نزد عقل، خداوند نهانتر است. ب: علم خداوند در نهان امور پوشیده نافذ بوده، و به باطن امور نیز سرایت دارد. شوح بند الف یا معنای اول این است، كه درك امور برای انسان یا از طریق حواس و یا از طریق عقل است و چون خداوند منزه از جسمیت و وضع و جهت می باشد، محال است كه به حواس ظاهری و باطنی درآید. و با توجه به این كه ذات مقدس حق تعالی از انواع تركیب اجزاء، ذات و صفات مبرا و پاك است، محال است كه عقل به كنه ذاتش آگاهی یابد. بنابراین ذات خداوند متعال بر تمام ادراكات ظاهری و باطنی پوشیده است. در اینكه چگونه خداوند از تمام امور مخفی پوشیده ت

ر است معنائی است روشن و نیازی به توضیح ندارد. اما شرح معنای دوم را قبلا ذیل جمله: خداوند، به آشكار و نهان داناست توضیح دادیم. 2- بر وجود حق تعالی نشانه های آشكار دلالت دارند. آن حضرت اعلام الظهور را كنایه از آیات و آثار خداوند در جهان آورده است، كه تمام صور و اشكال بر وجود خداوند تبارك و تعالی دلالت دارند چنان كه شاعر می گوید: و فی كل شی ء له آیه تدل علی انه واحدء امام (ع) اعلام الظهور را به صورت استعاره با الكنایه آورده به سبب مشابهت بین اعلام ظهور و آیات آثار خداوند در جهان و به سبب شركت آن دو در هدایت یعنی همچنان كه اعلام و نشانه ها موجب ارشاد هدایت می شوند، آثار و آیات خداوند در جهان سبب هدایت انسانها به وحدانیت خدا می گردند. این جمله حضرت اشاره بگفته حق تعالی دارد: سنریهم و ایاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق. این نوع استدلال كه از آیات و نشانه های جهان به وجود خداوند پی بریم روش استدلال همه ادیان و جمعی از متكلمان است. آنها در آغاز، بحدوث اجسام و صفات و اعراضشان استدلال می نمایند. بعد از آن كه وجود خالق را 274 اثبات كردند، از توجه به حالات آفریده ها و یكایك صفاتشان كه در نهایت اتقان و ا

ستواری و دقت ساخته شده اند، استدلال می كنند كه آفریدگار آنها دانا و آگاه بوده و هست. و از این جهت كه بعضی مخلوقات دارای ویژگیهایی هستند كه برخی دیگر ندارند، دلیل می آورند كه آفریدگار آنها دارای اراده بوده و آنها را با ویژگیهای مختلفی برای هدفهای گوناگون آفریده است. دانشمندان علوم طبیعی، از وجود حركت، بر محرك استدلال كرده و از این كه محال است اشیا دارای حركت به محرك اولی متكی نباشند، بر محرك اولی كه خود دارای حركت نیست استدلال كرده اند. و از همین طریق بر وجود آغازگر اول دلیل آورده، مبدا جهان هستی را ثابت كرده اند. ولی فلاسفه و متكلمین الهی بگونه ای دیگر استدلال كرده اند، آنها بدوا به مطلق وجود نگریسته اند كه آیا واجب، یا ممكن است؟ و از این راه كه ممكن بدون واجب، وجود نمی یابد واجب را اثبات كرده اند و سپس با توجه به لوازم وجوب كه دارای وحدت حقیقی است كثرت را نفی كرده اند و بدین طریق جسم بودن، عرض بودن، جهت داشتن و جز اینها را از ذات واجب الوجود منتفی دانسته اند. از صفات حق متعال بر چگونگی صدور یافتن افعالش یكی پس از دیگری از ناحیه ذات مقدس حق استدلال كرده اند. به خوبی روشن است كه روش دوم در اثبات وجود حق تعالی

و اوصاف و افعالش، از راه اول پر ارزشتر است. دلیل اهمیت نوع دوم استدلال آن است كه از وجود علت، بر وجود معلول استدلال شده، و این نوع استدلال برترین باور و یقین را ایجاب می كند زیرا آگاهی به علت معین موجب علم به معلول معین می شود ولی علم به معلول معین علم به علت معین را به دنبال ندارد. با توضیح روشهای خداشناسی فوق حال باید دید كه آیه كریمه بر كدام طریق دلالت دارد. آغاز آیه فوق هر چند بر نوع اول برهان از مخلوق پی به خالق بردن اشاره دارد، ولی اگر تمام آیه بخصوص بخش آخر آن را: اولم یكف بربك انه علی كل شی ء شهید، در نظر بگیریم، نوع دوم استدلال یعنی از علت به معلول پی بردن) را اثبات می كند. برخی از اندیشمندان راه دوم را، همان روش صدیقین كه به وجود خدا بر وجود اشیا استدلال می كنند، دانسته اند یعنی وجود خدا را دلیل بر وجود تمام اشیا گرفته اند زیرا وجود از ناحیه اوست، وجود چیزی را دلیل وجود و هستی خدا ندانسته اند، چه این كه وجود حق تعالی از وجود همه چیز آشكارتر است. اگر از نظرها پنهان است با این كه ظاهرترین است به دلیل ظهور شدیدی است كه دارد، عیب ندیدن در دیده ماست. ظهور حق تعالی موجب اختفاء و پنهانی وی گردیده، روشنایی

ذات مقدسش حجاب نورانیتش گشته، هر ذره ای از ذرات مخلوقاتش، دارای زبانهایی بوده، به وجودش گواهی می دهند، و خود را نیازمند قدرت و تدبیرش می بینند. هیچ یك از موجودات با این شهادت دهی مخالفت ندارند و اعلام بی نیازی از خداوند نمی كنند. دانشمندان نور خورشید را در شدت ظهور و اختفا، برای خداوند مثل آورده و چنین گفته اند: آشكارترین درك كننده ها كه قوه واهمه را در شناخت و درك مدد می رسانند، حواس ظاهره اند، وآشكارترین آنها قوه بینایی است و روشن ترین چیزی كه چشم می تواند ببیند، نور خورشید است، كه بر اجسام می تابد. با این وصف برای جماعتی از دانشمندان اشكال پیش آمده، چنین نظر داده اند، كه اشیای رنگی جز رنگ مخصوص خود، رنگی ندارند، بدین توضیح كه غیر از رنگ و روشنی پدیده كه با رنگ آفتاب تطبیق نماید، وجود ندارد. یعنی در حقیقت رنگ آفتاب از شدت ظهور برای اینان مخفی مانده است. اما این تشبیه درستی نیست و ما اگر بخواهیم این دانشمندان را به اشتباهشان متوجه سازیم، راهش فرقی است كه میان نبودن خورشید در شب، و تابیدن آن بر اشیای رنگی، با تابش آن در روز، و روشن ساختن اشیای رنگی گذارده می شود. در هر دو حالت تابش خورشید و عدم آن اشیا رنگ م

خصوص خود را دارند. فرق میان اشیای نور گیرنده و تاریك بخوبی آشكار است و وجود نور را از نبودش می شناسیم. حال اگر فرض كنیم همواره خورشید بر جسم رنگی بتابد و غروب نكند، بر این دانشمندان دشوار است كه بتوانند، نور را چیزی موجود و زاید بر رنگ پدیده بدانند، با این كه نور آشكارترین شی ء بلكه ظهور اشیا بوسیله نور است. حال اگر برای خداوند متعال عدم یا غیبتی تصور كنیم، آسمان و زمین ویران خواهد شد هرگاه نور وجود خداوند را از اشیا قطع شده بدانیم، فرق میان دو حالت بودن و نبودن اشیا روشن شده و بطور قطع وجود و عدم آنها دانسته می شود. ولی چون تمام موجودات در گواهی بر وجود خداوند متفق اند، و چگونگی حال آنها و روش واحدی را بطور گسترده نشان می دهد، موجب اختفای نور مقدس حق تعالی گردیده اند. پس منزه است خداوندی كه با نور خود از خلق در حجاب قرار دارد، و از شدت ظهور بر آنها پوشیده شده است. 3- در ویژگی سوم، حضرت اشاره به برخی از صفات سلبیه ای كرده كه روا نیست بر ذات مقدس حق اطلاق شوند، زیرا اگر تركیب آن صفات با ذات ملاحظه شود، موجب نقص می گردد، و ذات مقدس حق تعالی بلندمرتبه تر است از الف: محال است كه با چشم دیده شود، یعنی صحیح نیست ك

ه با حس باصره درك شود، سالبه بودن این صفت با ترتیب دادن یك برهان شكل اول ثابت می گردد. مقدمه اول: خداوند جسم و وضع معینی ندارد. مقدمه دوم: هر چیزی كه جسم نداشته و دارای وضع معینی نباشد محال است كه با حس باصره درك شود. نتیجه: رویت حق تعالی با حس باصره محال است. هر چند مقدمه اول جنبه استدلالی دارد اما مقدمه دوم امری ضروری است، چنان كه این موضوع را در علم كلام به طور كامل بحث كرده اند، آیه كریمه: لاتدركه الابصار و هو یدرك الابصار بر همین معنا دلالت دارد. ب: دیده كسی كه خداوند را نبیند، نمی تواند منكر وجودش شود، با این توضیح كه خداوند سبحان را با این كه به حس باصره دیده نمی شود، نمی توانند به دلیل ندیدن منكر هستی اش شوند، زیرا فطرت افراد به ظهور وجودش گواهی می دهد، كه در تمام آثارش متجلی است. پس از جهت ندیدن با چشم راهی برای انكار وجود خداوند نیست. زیرا دید با چشم درباره اموری صحیح است، كه بتوان با چشم درك كرد، اما چیزی كه به ادراك چشم در نیاید نمی توان از راه درك نشدن با چشم، وجودش را منكر شد. ج: سومین صفت سلبی را حضرت با بیان این جمله: خدا به رویت كسی كه در دل هم قبولش دارد درنمی آید!) آورده اند یعنی با وجودی

كه شخص قلبا خدا را قبول داشته و اثبات می كند، نمی تواند ادعا كند كه با چشم او رامی بیند. دو نوع سلب آخر را حضرت برای تاكید و رفع توهم آورده اند، زیرا در آغاز كه انسان این دو جمله را بشنود به گمانش می رسد كه بین فرازهای این دو عبارت: فلا عین من لم یره تنكره و لا قلب من اثبته یبصره منافات است ولی با كمی دقت عقلی می تواند این توهم را از میان ببرد. توضیح مطلب این كه به هنگام شنیدن این جملات: چشم آن كه خدا را ندیده منكرش نمی شود و كسی كه خدا را ندیده در قلب او را اثبات می كند توهم این سوال پیش می آید كه چگونه چشم آنچه را كه ندیده منكر نمی شود؟! و چگونه آنچه را كه انسان ندیده با قلب اثبات می كند؟! چون در تصدیق و باور این جملات برای شنوندگان احساس دشواری می شده است. حضرت با بیان دو عبارت فوق توجه به جلال و تنزیه و بزرگی خداوند داده و ذات مقدس حق را از آنچه شایسته او نیست با زیباترین جملات بر كنار دانسته اند. احتمال معنای دیگری نیز برای جمله و لا قلب من... داده شده است. یعنی اقرار دارنده وجود حق تعالی هر چند وجودش را منكر نبوده و اثبات می كند، اما محال است كه ادعا كند بر خداوند احاطه علمی پیدا كرده است. 4- چهارمین

ویژگی حق تعالی را حضرت چنین بیان كرده اند: در بلندی مقام، بر همگان سبقت گرفته، چیزی از او بلند مقامتر نیست، در شرح كلام امام (ع) گفته می شود كه علو لفظ مشترك است و بر سه معنی قابل صدق است. الف: برتری حسی مكانی: مانند بلندی بعضی از اجسام نسبت به بعضی. ب: برتری تخیلی: مانند برتری مقام پادشاه نسبت به مردم، در عرف می گویند او بلندرتبه است و بلندی رتبه پادشاه را بطورخیالی كمال می دانند. ج: برتری عقلی: چنان كه بعضی از كمالات را، عقلا بر بعضی برتری می نهند. مثلا می گویند: سبب از مسبب بلندرتبه تر است. حال با روشن شدن معنای علو می گوییم: كه محال است، بلندی رتبه خداوند متعال از نوع اول باشد چه این كه بودن حضرت حق در مكان جایز نیست، و به معنی دوم نیز محال است در نظر گرفته شود، زیرا خداوند سبحان، از داشتن كمالات خیالی منزه و پاك است. كمالات خیالی كمالات اضافی هستند و به حسب اشخاص و زمانها تغییر و تبدل می یابند، چه بسا چیزی در نزد گروهی كمال و در نزد گروهی دیگر همان چیز نقص باشد، مثلا سلطنت و حكومت در نزد دانشمند پارسا كمال به حساب نمی آید. با این كه در نزد اكثریت كمال و درجه و مقام است. زیادی و نقصان بر كمالات خیال عارض

می گردد، در صورتی كه هیچ یك از كمالات خداوند سبحان چنین نیستند، و هیچ تغییر و نقصانی به خداوند راه ندارد. پس باید علو خداوند از نوع علو عقلی باشد، بدین تفسیر كه هیچ مرتبه ای، بمرتبه حق تعالی نمی رسد، و تمام مراتب عقلی در نزد علو مقام خداوندی پست و ناچیزاند شرح بیشتر مطلب این است: بالاترین مراتب كمال عقل مرتبه علت است و چون ذات مقدس حق تعالی، آغاز هر موجود حسی و عقلی بوده، علت تامه مطلقه است، و به هیچ وجه نمی توان تصور نقصان در كمالات وی نمود، پس ناگزیر بالاترین مرتبه عقل از آن اوست. او بدون اضافه به چیزی وجود مطلق است و امكان ندارد از او برتر چیزی باشد. معنای سخن حضرت كه: سبق فی العلو.. همین است كه توضیح داده شد. و معنای سبقت گرفتن خداوند در بلندی رتبه این است، كه: خداوند در بلندی مرتبه یگانه است و محال است كه غیر به رتبه او برسد. 5- پنجمین ویژگی حق متعال، قریب بودن او در نزدیكی به اشیاست، تا بدان حد كه هیچ چیز از او نزدیكتر نیست. حضرت در این عبارت لفظ قرب را در مقابل بعد كه لازمه اش سبقت گرفتن در بلندی مرتبه بود آورده است. و چون بلندی مرتبه و علو درجه ایجاب می كرده كه خداوند از غیرش دور باشد، این جمله را كه

بیان كننده نزدیكی است ذكر فرموده اند. چنان كه قبلا توضیح دادیم، لفظ علو در معنای اشتراكی به سه معنا آمده بود كه تنها علو عقلی شایسته اطلاق بر ذات مقدس حق بود لفظ دنو به چهار معنا آمده است و بترتیب زیر الف: به معنی پست، چنان كه بمثل گفته می شود، مكان فلان شخصی ادنی از جایگاه فلان شخص است، هنگامی كه شخص دوم در مكان پستی ایستاده باشد. به معنای قرب و نزدیكی هم آمده است. ب: كم اهمیت تر گفته می شود. رتبه فلان پادشاه (ادنی) از رتبه فلان سلطان است. وقتی كه دومی از نظر مقام پایینتر باشد. ج: عقبتر، آخرتر می گویند: رتبه معلول ادنی از رتبه علت است، چون معلول در مرتبه بعد از علت قرار دارد. د: خصوصی تر، آگاه تر گفته می شود: فلان شخص به فلانی نزدیكتر است، وقتی كه خصوصیت بیشتری داشته باشد، از احوال او بیشتر از دیگران آگاه باشد. نزدیكی خداوند متعال به اشیا، به معنی چهارم صحیح است. یعنی از هر چیزی به خود آن چیز نزدیكتر و آگاه تر است. منزه است از این كه به معنای سه گانه اول در نظر گرفته شود. قرب خداوند در نزدیكی به اشیا بر حسب علم اوست كه مثقال ذره ای در زمین، آسمان، كوچك و بزرگ بر او پوشیده نیست، بدین لحاظ از هر نزدیكی نزدیكت

ر و از هر آگاهی آگاه تر است. این كلام حق تعالی است: ما به هر كس از رگ گردن نزدیكتریم خداوند به بندگانش از خود آنها نزدیكتر است، زیرا هیچ كس بدرستی خود را نمی شناسد، اما خداوند بخوبی همه را می شناسد، چون به وجود آورنده آنهاست بنابراین، در نزدیكی از نزدیكترین است و هیچ چیز به نزدیكی او نیست. از لفظ دنو به منظور مقابله با لفظ علو استفاده شده است، تا اندیشه های سالم را به هنگام توهم این كه چگونه هم نسبت به اشیا دور است و هم نزدیك؟ در فهم مقصود بفكر وادارد و بر عظمت حق تعالی آگاه سازد. اما این بیان حضرت: بلندی رتبه خداوندا ورا از مخلوقاتش دور نمی كند و نزدیكی با آنها او را همرتبه اشیا در مكان قرار نمی دهد تاكیدی است، كه برای رد احكام وهمی بحكم عقل آورده شده است، زیرا قوه واهمه، می پندارد كه دوری از پدیده ها به نسبت بلندی مرتبه از آنهاست و هر چیزی كه به شیئی نزدیك بود از نظر مكانی همردیف اوست. به دلیل این كه حكم قوه واهمه محدود در محسوسات بوده و از آن فراتر نمی رود. اما پس از روشن ساختن این حقیقت كه بلندی رتبه نسبت به مخلوقات، و نزدیكی به آنها، دوری و نزدیكی مكانی نیست و به معنای دیگری است، ناگزیر علو مرتبه بدین م

عنا دور كننده خداوند از آنها نبوده و منافاتی، نیز با نزدیكی آنها ندارد، بلكه دوری و نزدیكی در این مورد قابل جمعند، یعنی خداوند به نسبتی دور و به نسبتی نزدیك است. نزدیكی با پدیده، بر خلاف پندار قوه واهمه سبب برابری آنها در مكان نمی شود، حكم عقل این گمان فاسد را در صفات جمال و كمال خداوند برطرف می نماید. 6- ششمین ویژگی حق متعال این است كه، خردها بر حد و اندازه صفاتش آگاه نبوده و نیستند، ولی هرگز از اندازه واجبی هم كه برای شناخت خداوند لازم است، انسان را باز نداشته است. از واژه صفت در عبارت حضرت: علی تحدید صفته دو معنی و بترتیب زیر فهمیده می شود. الف: منظور شرح حقیقت ذات خداوند باشد. ب: منظور بیان حقیقت صفات كمال مطلق خداوند باشد. روشن است كه خرد بر اندازه اوصاف و حدود آنها به معنی اول آگاهی نمی یابد، زیرا برای حقیقت ذاتی خداوند حد و اندازه نیست تا عقول بدانها دست یابند. به معنی دوم نیز قابل درك نیست، چه برای كمال حق تعالی نهایتی نیست كه خرد در آن مرحله متوقف شود. ولی با این همه خداوند سبحان عقلها را از شناخت خود، در حجاب قرار نداده است، زیرا برای هر كس بهره ای از معرفت مقرر داشته و بر حسب استعدادش یادگیری آن

را واجب كرده است. حتی منكرین ظاهری خداوند در قلب به وجودش معترفند، به این دلیل كه نشانه های وجود و علایم آفرینش علیه اظهار نظر منكرین گواهی می دهند، كه از جانب خداوند صدور یافته اند. عقل منكرین درباره آنچه می بیند بروشنی و وضوح حكم می كند كه این آفریده ها نیازمند سازنده ای حكیم اند. تمام نشانه های هستی، دل هر منكری را به اقرار واداشته و به او می گویند كه انكارش بر مبنای هوای نفسانی است كه از پندار غلطش، پیروی می كند. با این كه قلبش وجود آفریدگار را تصدیق دارد، و نشانه های وجودی پروردگار و آثار علایم اقرار قلبیش را تایید می كنند. انكار منكرین بر دوگونه است: الف: انكاری كه مبنای تشبیهی دارد، آنان كه خدا را به خلق تشبیه می كنند، هر چند در نوع تشبیه اختلاف نظر دارند. ولی در حقیقت تمامشان جزو منكرین شمرده می شوند، چه آن معنایی را كه اینان به عنوان خداوند تصور كرده اند و بطور قطع خدا می گیرند، با وجودی كه غیر پندار خود را از خدا بودن نفی می كنند، معنای تصور شده آنها خدا نبوده، در حقیقت خدا را نفی می كنند ب: انكاری كه بر نفی وجود صانع مترتب است. هر دو گروه از جهتی خدا را انكار و از جهتی اثبات می كنند. دسته اول: یا ه

مان تشبیه كنندگان بصراحت خدا را اثبات می كنند اما لازمه اعتقادشان انكار وجود خداست. دسته دوم: به صراحت و بر خلاف نظریه خردمندان، وجود خدا را انكار می كنند، ولی لزوما و از روی اضطرار خدا را فی نفس الامر قبول دارند. امیرالمومنین (ع) نظر هر دو گروه را مردود دانسته و می فرماید: خداوند بلند مقامتر است از آنچه كه تشبیه كنندگان و منكران می گویند. روایت شده است كه زندیقی بر امام صادق جعفر بن محمد (ع) وارد شد و از دلیل اثبات وجود پروردگار پرسید، امام صادق در آغاز به وی توجهی نكرد، سپس بسوی آن مرد رو كرده، فرمود: از كجا می آیی و چه اتفاقی در سفر برایت پیش آمده است. شخص منكر خدا در جواب عرض كرد من از طریق دریا مسافرت كردم و یك روز باد شدیدی بر ماوزید بطوری كه اختیار كشتی را از ما گرفت، امواج دریا ما را به هر سو پرت می كرد. سرانجام كشتی شكست، من به تخته چوبی چنگ زدم، امواج دریا این تخته پاره را بالا و پایین می برد. خیلی وحشت كرده بودم، عاقبت موج تخته را به ساحل افكند و من نجات یافتم. امام (ع) فرمود در آن حالت كه كشتی شكست و امواج دریا متلاطم بود آیا قلبت متوجه فریادرسی شد كه پیش او برای نجات خود تضرع و زاری كنی؟ زندیق ع

رض كرد آری چنین حالتی دست داد، و این نیاز را بخوبی احساس می كردم. حضرت فرمود آن حقیقتی كه در حال خطر بدو متوسل شدی آفریدگار تو است. آن مرد كه این حالت را در درون خود لمس كرده بود، به وجود خدا اعتراف و عقیده اش را اصلاح كرد. هر چند توهمات واهی این حقیقت را مخدوش بداند، اما اتفاق عقول بر گواهی دادن به وجود آفریدگار امری روشن است و ژیات مباركات ذیل بر محتوای روایت حضرت امام صادق (ع) دلالت می كند: و اذا مسكم الضر فی البحر ضل من تدعون الا ایاه فلما نجیكم الی البر اعرضتم و كان الانسان كفورا حتی اذا كنتم فی الفلك و جرین بهم بریح طیبه و فرحوبهاجاءتها ریح عاصف و جاءهم الموج من كل مكان وظنوا انهم احیظ بهم دعوالله مخلصین له الدین لئن انجیتنا من هذه لنكونن من الشاكرین فلما انجیهم اذا هم یبغون فی الارض بغیر الحق.


صفحه 271.